جدول جو
جدول جو

معنی تحمیل شدن - جستجوی لغت در جدول جو

تحمیل شدن
سربار شدن سربار شدن
تصویری از تحمیل شدن
تصویر تحمیل شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نو سالی نو شدن سال رسیدن خور به آبام بره سپرده شدن، واقع شدن خورشید در محاذات برج حمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریم شدن
تصویر تحریم شدن
ارواییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریک شدن
تصویر تحریک شدن
آغاردن نوانیدن انگیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسین شدن
تصویر تحسین شدن
زهیدن آفرین شنودن
فرهنگ لغت هوشیار
سر بار کردن بار کردن بار نهادن، بگردن گذاشتن، کاری را بکسی فرمودن که فوق طاقت او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیل شدن
تصویر تبدیل شدن
رمشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
زیر بار رفتن تحمل کردن، یا متحمل نشدن، تحمل نکردن، بروی خود نیاوردن اعتنا نکردن: ذوالقدر... از جنگ فرار کرده در راه بخدمت نواب اشرف (شاه اسماعیل) رسیده دور جمجمه هر چند شاه او را صدا زده متحمل نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحمل شدن
تصویر متحمل شدن
((~. شُ دَ))
تحمل کردن، اعتنا نکردن، به روی خود نیاوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمیل کردن
تصویر تحمیل کردن
Exact, Impose, Inflict
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحمل شدنی
تصویر تحمل شدنی
Tolerable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تشکیل شدن
تصویر تشکیل شدن
Consist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
требовать , навязывать , причинять
دیکشنری فارسی به روسی
verlangen, auferlegen, zufügen
دیکشنری فارسی به آلمانی
вимагати , нав'язувати , заподіяти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
wymagać, nakładać, zadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
强求 , 强加 , 使遭受
دیکشنری فارسی به چینی